در دفاع از «مشروطۀ نوین» دلاور باشیم! / فرخنده مدرّس

پادشاهان پهلوی در اصلاحات خود در عمل پای‌بند به ذات مدرن مشروطیت، به مثابۀ دوران جدید ایران، بودند و از این منظرگاه، در قیاس با دوره‌های پیش و پس از خود، جایگاه تاریخی و استثنایی یافتند. مضافاً این‌که شناختِ حقیقتِ تاریخیِ مشروطیت، به معنای توانایی در روشن کردن مختصات جایی‌ست که «ما» آنجا را خاستگاه‌ اهداف و افکارمان دانسته و به مردم وعدۀ بازگشت به آن و آغازی دوباره از آنجا، برای پیش‌تر رفتن، را می‌دهیم. اگر مشروطیت روند تجدد ما است و در مدرنیته تکرار و توقف معنا ندارد، پس ایستایی بر ۱۲۸۵ و یا در جازدن در ماقبل ۱۳۵۷، با همۀ دستاوردهایشان، آغازِ ماندن و درجازدنِ تازه‌‌ای‌ در گذشته است. خاستگاه این توقف و درجازدنِ تازه، نفهمیدن نقش دستاورد، به منزلۀ شالودۀ حرکت بالاتر و پیشرفته‌ترِ بعدی، خواهد بود.

پیامی به دوستان ملت ایران در سراسر خاورمیانه
جمهوری اسلامی، علیه امنیت ملی! / فرخنده مدرّس

«محور مقاومت» یا «هلال شیعه»، این ایدۀ جنون‌آمیز به هر نامی که خوانده شود، برای ملت ایران و در تاریخ این کشور جز یادآورِ تلخکامی و شرم‌ساری نیست که جمهوری اسلامی، برای تحقق آن و با آن، دهه‌هاست که به قیمت نابودی ثروت ملت، پایمال کردن عزت نام این ملت، ناتوان ساختن مردم از هر نظر و از میان بردن امنیت ملی کشور، از درون و بیرون، سست کردن و گسستن همۀ رشته‌های نگه‌دارندۀ ایران به مثابه یک دولت ـ ملت، در حقیقت خود را در مقام دشمن اصلی ملت ایران قرار داده است. هیچ تهدید کوچک یا بزرگی علیه ایران نیست که عامل اصلی و فراهم‌آورندۀ امکان تحقق آن رژیم اسلامی نباشد. لذا هیچ تهدید کوچک یا بزرگی علیه ایران نیست که، برای از میان برداشتن آن، مردم ایران را ناگزیر از رو ـ در ـ رویی و مقابله با جمهوری اسلامی ننماید. این‌ نکته هم بسیار مهم است و از کنار آن، در تأمل برای دفاع از ایران، نیز نمی‌توان بی‌اعتنا عبور کرد.

پیام شاهزاده به ملت بزرگ ایران
داریوش همایون؛ شهروند مسئول و کنشگر / دکترحسن منصور

عنصر ثابت شخصیت داریوش همایون، عشق به ایران و دوست داشتن مردمان این سرزمین است. او می‌گفت «ایران، تنها چیزی است که داریم» و ایران را بر هر هویتی برتر می‌دانست. از جوانی با خود پیمان بسته بود که برسر تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران سر به هیچ سودائی نسپارد. بر آن بود که ایران از «یک هسته سخت» برخوردار است که مایه پایداری آنست و با اینکه در معرض وزش‌های دمادم توفان‌های سیاسی و هجوم‌های اقوام و ایلات بیابانگرد از عرب و مغول و تاتار و مطامع استعماری روس و انگلیس واقع بوده باز هویت خود را حفظ کرده است.

بمناسبت زادروز و بیاد داریوش همایون
مفهوم سنت در نظام مفاهیم طباطبایی. سهل و ممتنع / مصطفی نصیری

طباطبایی به سهم خود کوشید به‌جای استفاده مقلّدانه از نظام مفاهیم غربی، با اجتهادی نو در مبانی آن‌ها، نظام مفاهیم خود را بر اساس مواد تاریخی ایران‌زمین تدوین کند که مفاهیمی مانند زوال و انحطاط و تصلب و سنت و ایران و ایرانشهر و بیرون‌درون و جدال قدیم‌وجدید و گسست و تداوم و جدید در قدیم و گسسته‌خردی و نصّ و شرایط امتناع و گسست میان نظر و عمل و …. بخشی از آن‌ها هستند. منظور این نیست که این مفاهیم برای اولین بار توسط ایشان ابداع شده‌اند، بلکه منظور این است که شادروان، با ریختن مضامین جدیدی در درون این این مفاهیم، تحولی اساسی ایجاد کرد. برای نمونه کسی نمی‌تواند ادعا کند که مفهوم نصّ در نظام مفاهیم ایرانشهری، به همان مضمونی دلالت دارد که در نظام مفاهیم روشنفکری دینی و یا نواندیشی دینی وجود دارد.

نسبت زیست مردم ایران با مفاهیم «شهر» و «راه» / امید غیاثی

در یکی از نشست‌های اخیر «ایران کجاست؟» که به همت موسسه آتوسا و آسیانیوز ایران برگزار می‌شود، نشستی با حضور علی هادوی با عنوان «ایران­‌راه: روایتی نوین از ایده ایران» برگزار شد و ایشان تلاش کرد تا نشان دهد که ویژگی اصلی و طبیعی ایران، با مفهوم «راه» قرابت دارد و نه مفهوم «شهر».

عاشق تقدیر خویش / سیروس علی‌نژاد

آن وزارت همان جور که مرا مغبون کرد برای همایون حریف و حدیث بسیار به بار آورد و سرنوشت او را تغییر داد. ایراد می‌گرفتند که چرا همایون به وزارت رفته است. کمترین و مهربان‌ترین ایرادها این بود که دولت چیز زیادی به دست نیاورد اما روزنامه‌نگاری ایران یک روزنامه‌نویس برجسته را از دست داد. این حرف هم بوی همان غبنی را می‌دهد که من داشتم. رفتن همایون از عرصة روزنامه‌نگاری برای لشکری که روزنامه‌نویس نام داشت مانند از دست دادن سردار خود بود. از این رو دچار غبن بود و ایراد می‌گرفت. در واقع همایون چنان آبرویی در روزنامه‌نویسی داشت که گمان می‌رفت وزارت آن آبرو را ندارد. بنابراین چرا باید «یوسف مصری» را به «زر ناصره» می‌فروخت. راستی را هم که همایون به وزارت آبرو می‌داد نه وزارت به همایون. درست مثل فروزانفر که به سناتوری آبرو می‌داد نه سناتوری به فروزانفر. اگر نام فروزانفر مانده به خاطر سناتوری‌اش نبوده است. گمان ندارم حالا دیگر کسی یادش مانده باشد که فروزانفر هم سناتور شد. همایون هم اگر نامش مانده به خاطر روزنامه‌نگاری‌اش است نه وزارتش.

عبدالکریم سروش در بن‌بست شوره‌زارهای «عرفان» اسلامی ـ مسیحی / پرویز خسروی

«حسین حاج فرج الله دباغ معروف به عبدالکریم سروش» از کودکی با آموزه‌های دینی و «اسلام سیاسی» ویرانگر ضد فرهنگ و تاریخ ایران آشنا شد. دردوره‌ای که مارکسیست‌های جهان وطن و «توده‌ای» در ایران بر هم ریخته شده پس از جنگ جهانی دوم و تبعید رضاشاه بزرگ، گوی سبقت را در ایران ستیزی از اسلام‌گرایان و امت‌گرایان ربوده بودند، و در شرایطی که اسلام‌گرایان که پیش از آن با وقوع «انقلاب مشروطیت» و سپس بر آمدن رضا شاه بزرگ و تاسیس و برپایی «دولت نوین ایران»، و ورود ایران به دوران جدید خود، احساس خطر جدی کرده بودند، در همه فرصتی برای رو در رویی با شرایط جدید سود جستند و  کوشیدند با جا اندختن افکار ویرانگر در ایران، همچون تلاش برای «وحدت جهان اسلام» در برابر «وحدت ملی» به دشمنی با تاریخ و فرهنگ ملی ایران برخیزند.

پاسخی، با احترامات فائقه به ملاحظه سن، به جناب آقای امیر طاهری

روح و روانی آرام و قلبی صاف و پاک از کدورت‌های کهنه، که ما از صمیم دل آن را برای جناب طاهری آرزو می‌کنیم و بر این باوریم که به اقتضای سن لازم‌ و ضروری‌‌ست، اما چون آزردگی آقای طاهری از آقای همایون بس شخصی‌ست و شاهدان نیز دست‌شان از روزگار کوتاه و زبانشان خاموش، پس صحت و سقم را هم نمی‌توان سنجید، لذا ما از پیش حق را به آقای طاهری واگذار می‌کنیم و همان‌طور که گفتیم، بازهم تأکید می‌کنیم، که امیدواریم رفع کدورت شده و بار سنگین قلب ایشان بالاخره بعد از این همه سال در کانال ۱ بر زمین گذاشته شده باشد.

ایران سیاهچاله و شکست خورده ما؛ / آرمین.م

اما می‌خواهم بگویم کریدور زنگزور نیز از مسئله‌ی عدم توانایی در قدرت‌ورزی و رقابت جمهوری اسلامی خارج نیست. این مسئله باعث می‌شود که ما در برابر هجوم پان‌ترکیسم و رویاهای اردوغان و ترکیه، در موضع ضعف شدید قرار گیریم. آن‌ها پروژه‌های‌ خود را با جمهوری باکو فراتر از دو دولت یک ملت برده و تقریبا تمامی کشورهای ترک را به هم وصل می‌کند. یعنی هم خطر استراتژیک و ژئوپلتیک دارد و هم باید کلی هزینه برای خنثی‌سازی این پروژه ـ که بدون شک ناممکن است ـ بپردازیم. اگر چنین مسئله‌ای ممکن شود و این طرح را بپذیریم و به اوج برسد، ضربه‌ی نهایی بر پیکر ایران‌زمین خواهد بود. و همه‌ی حوزه‌ها را به همسایگان و قدرت‌ها واگذار می‌کنیم. هم تمامیت ارضی‌مان در خطر واقعا جدی قرار می‌گیرد و هم ما را از عرصه‌ی رقابت برای سال‌های پیش‌رو عقب خواهد انداخت. واقعا از دست هیچ نظمی برنمی‌آمد که این‌چنین حیاتی‌ترین کشور جهان با این سرمایه‌ها و موقعیت را تبدیل به یک کشور سرتاسر بازنده کند، جز جمهوری اسلامی.

شاهزاده و رهبری جنبش ملی / فرخنده مدرّس

کسانی که مقام رهبری جنبش ملی را در قیاس با منزلت پادشاهی، به وهن، نازل می‌دانند، چنین کسانی یا به عزتِ مقام و جایگاه بلند جنبش ملی ناباورند و پیکار ملی را ارج نمی‌گذارند، و یا به معنای «پادشاهی، ضرورتی تاریخی برای ایران است» پی نبرده و آن را طوطی‌وار و یا به نیت‌های دیگری، تکرار می‌کنند. و یا احتمال دارد؛ نسبتِ تقدم خدمت بر تأخر مقام را به درستی درنیافته‌‌اند. و یا اساساً درس تاریخ نیاموخته‌اند که به شهادت تاریخ چند هزاره‌ای پادشاهی ایران، این مقام پادشاهی نبوده که جاه و منزلت تاریخی به شاه بخشیده است، بلکه همیشه این خدمت به کشور و ملت بوده است که نام و یاد پادشاهانی را تاریخی کرده و برعکس در بی‌لیاقتی شاهانی در خدمت به کشور و ملت، نام و یاد آنان را به ورطۀ ننگ تاریخ سپرده است! هدایت باورمندانۀ جنبش ملی خدمت بزرگ و تاریخیِ شاهزاده به ملت و کشور ایران است. خدمتی چنان بلند، که هر «خربنده‌ای» را نرسد، بر آن سوار شود!

پیمان «ما» با شاهزاده / فرخنده مدرّس

«بیانیۀ جنبش ملی» پیمانی‌ست میان «ما» باهم و با همۀ آنانی که از این پس، به اعتبار همان مطالبات و اصول و به اعتبار اعلام و دفاع شاهزاده از آن اصول مشترک، به جنبش و پیکار ملی می‌پیوندند. همچنین «بیانیۀ جنبش ملی» پیمانی‌ست میان «ما» و شاهزاده، آن‌هم نه تنها تا مرحلۀ پیروزی پیکار بر جمهوری اسلامی، بلکه تا مرحلۀ تحقق اصول‌مان! اهداف مشترکِ اعلام شدۀ امروز تعهد مشترک «ما» ا‌ست در قبال مردم ایران و آینده. حتا اگر «ما»، به عنوان هواداران نظام پادشاهی، فرض کنیم، و در این فرض خود ابرام و اطمینان داشته باشیم که، نظام آیندۀ ایران پادشاهی مشروطه خواهد بود و در آینده شاهزاده‌رضا پهلوی، به عنوان وارث تاج کیانی، بر تخت پادشاهی جلوس خواهند نمود، طبیعی‌ست که در آن صورت هم تعهد ما به آن اصول همچنان باقی خواهد ماند. آنچه امروز ایشان در مقام رهبر جنبش ملی، اعلام داشته و «ما» پذیرفته‌ایم، و لاجرم به مثابۀ پیمان مشترک میان «ما» و ایشان عمل می‌کند، هم ایشان و هم «ما»، با هم، را به آن پیمان متعهد می‌سازد.

فرازهایی از سخنان داریوش همایون

درخواست اصلاح رژیم اسلامی «بی‌پایه‌ترین شعار است زیرا بی آزاد کردن سیاست از نظامی که ولایت فقیه می‌آورد، و بی آزاد کردن جامعه از فرهنگی که در آن امام زمان با سرعت نور از چاه سامره به یکی از دو چاه جمکران یا هردو آنها جابجا می‌شود» امکان پذیر نیست.

«ایراندوستیِ» ما و اندیشۀ دکترجواد طباطبایی / فرخنده مدرّس

«آن‌چه در تاریخ ایران‌زمین شگفت‌انگیز می‌نماید، این نکته است که اگر چه تحول نظام “شاهنشاهی”، بویژه در دورۀ اسلامی و با زوال اندیشۀ ایرانشهری، در جهت برتری قومی و در خلاف جهت حفظ وحدت “ملی” بود، اما تداوم “ملی” در تنوع قومی پایدار ماند. به نظر می‌آید که با زوال تدریجی اصل نظام “شاهنشاهی”، فرهنگ و ادب ایران به شالودۀ این پایداری “ملی” اقوام ایرانی، تبدیل شد….اصل در تداوم ایران، تجدید نظام “شاهنشاهی” به عنوان نهاد حکومتی نیست؛ ایران‌زمین، از آغاز، قلمرویی فرهنگی بود و به طور طبیعی، پس از هر گسستی، بازگشت به اندیشۀ ایرانشهری به شالوده‌ای برای تجدید حیات تبدیل می‌شد. پشتوانۀ تکوین “ملیت” ایرانی اندیشۀ ایرانشهری است و نه نظام “شاهنشاهی”، اما واقعیت تاریخی ایران با اقوام متنوع و ضرورت حفظ وحدت سرزمینی آن ایجاب کرده است که ایرانیان و بویژه وزیران که دوره‌هایی نمایندگان راستین تمدن و فرهنگ ایرانی بوده‌اند، آن شیوۀ فرمانروایی را حتی به اقوام مهاجر تحمیل کنند. …»

بحثی در بارۀ مشروطه و پادشاهی / فرخنده مدرّس

و اما حال پس از این مقدمه بازگردیم به تفکیک میان مشروطیت به مثابۀ ماده یا فلسفۀ حکومتی و صورت نظام اعم از پادشاهی یا جمهوری‌! در درستی این تفکیک همین استدلال مبتنی بر واقعیتی آشکار و گسترده در جهان کفایت می‌کند، که فکر می‌کنیم بارها در ادبیات سیاسی و نوشته‌های فراوان، در این چند دهه گذشته، ارائه شده است و آن این‌که؛ حکومت‌ قانون یا نظام مشروطه، هم می‌تواند محتوا و شالودۀ شکل پادشاهی باشد که هست، مانند سوئد و دانمارک و انگلستان و هم می‌‌تواند ماده و فلسفۀ سیاسی شکل نظام‌های جمهوری باشد که هست، مانند فرانسه و آلمان و آمریکا.

« نوشته‌های قدیمی‌تر