عبدالکریم سروش در بن‌بست شوره‌زارهای «عرفان» اسلامی ـ مسیحی / پرویز خسروی

«حسین حاج فرج الله دباغ معروف به عبدالکریم سروش» از کودکی با آموزه‌های دینی و «اسلام سیاسی» ویرانگر ضد فرهنگ و تاریخ ایران آشنا شد. دردوره‌ای که مارکسیست‌های جهان وطن و «توده‌ای» در ایران بر هم ریخته شده پس از جنگ جهانی دوم و تبعید رضاشاه بزرگ، گوی سبقت را در ایران ستیزی از اسلام‌گرایان و امت‌گرایان ربوده بودند، و در شرایطی که اسلام‌گرایان که پیش از آن با وقوع «انقلاب مشروطیت» و سپس بر آمدن رضا شاه بزرگ و تاسیس و برپایی «دولت نوین ایران»، و ورود ایران به دوران جدید خود، احساس خطر جدی کرده بودند، در همه فرصتی برای رو در رویی با شرایط جدید سود جستند و  کوشیدند با جا اندختن افکار ویرانگر در ایران، همچون تلاش برای «وحدت جهان اسلام» در برابر «وحدت ملی» به دشمنی با تاریخ و فرهنگ ملی ایران برخیزند.

پاسخی، با احترامات فائقه به ملاحظه سن، به جناب آقای امیر طاهری

روح و روانی آرام و قلبی صاف و پاک از کدورت‌های کهنه، که ما از صمیم دل آن را برای جناب طاهری آرزو می‌کنیم و بر این باوریم که به اقتضای سن لازم‌ و ضروری‌‌ست، اما چون آزردگی آقای طاهری از آقای همایون بس شخصی‌ست و شاهدان نیز دست‌شان از روزگار کوتاه و زبانشان خاموش، پس صحت و سقم را هم نمی‌توان سنجید، لذا ما از پیش حق را به آقای طاهری واگذار می‌کنیم و همان‌طور که گفتیم، بازهم تأکید می‌کنیم، که امیدواریم رفع کدورت شده و بار سنگین قلب ایشان بالاخره بعد از این همه سال در کانال ۱ بر زمین گذاشته شده باشد.

ایران سیاهچاله و شکست خورده ما؛ / آرمین.م

اما می‌خواهم بگویم کریدور زنگزور نیز از مسئله‌ی عدم توانایی در قدرت‌ورزی و رقابت جمهوری اسلامی خارج نیست. این مسئله باعث می‌شود که ما در برابر هجوم پان‌ترکیسم و رویاهای اردوغان و ترکیه، در موضع ضعف شدید قرار گیریم. آن‌ها پروژه‌های‌ خود را با جمهوری باکو فراتر از دو دولت یک ملت برده و تقریبا تمامی کشورهای ترک را به هم وصل می‌کند. یعنی هم خطر استراتژیک و ژئوپلتیک دارد و هم باید کلی هزینه برای خنثی‌سازی این پروژه ـ که بدون شک ناممکن است ـ بپردازیم. اگر چنین مسئله‌ای ممکن شود و این طرح را بپذیریم و به اوج برسد، ضربه‌ی نهایی بر پیکر ایران‌زمین خواهد بود. و همه‌ی حوزه‌ها را به همسایگان و قدرت‌ها واگذار می‌کنیم. هم تمامیت ارضی‌مان در خطر واقعا جدی قرار می‌گیرد و هم ما را از عرصه‌ی رقابت برای سال‌های پیش‌رو عقب خواهد انداخت. واقعا از دست هیچ نظمی برنمی‌آمد که این‌چنین حیاتی‌ترین کشور جهان با این سرمایه‌ها و موقعیت را تبدیل به یک کشور سرتاسر بازنده کند، جز جمهوری اسلامی.

شاهزاده و رهبری جنبش ملی / فرخنده مدرّس

کسانی که مقام رهبری جنبش ملی را در قیاس با منزلت پادشاهی، به وهن، نازل می‌دانند، چنین کسانی یا به عزتِ مقام و جایگاه بلند جنبش ملی ناباورند و پیکار ملی را ارج نمی‌گذارند، و یا به معنای «پادشاهی، ضرورتی تاریخی برای ایران است» پی نبرده و آن را طوطی‌وار و یا به نیت‌های دیگری، تکرار می‌کنند. و یا احتمال دارد؛ نسبتِ تقدم خدمت بر تأخر مقام را به درستی درنیافته‌‌اند. و یا اساساً درس تاریخ نیاموخته‌اند که به شهادت تاریخ چند هزاره‌ای پادشاهی ایران، این مقام پادشاهی نبوده که جاه و منزلت تاریخی به شاه بخشیده است، بلکه همیشه این خدمت به کشور و ملت بوده است که نام و یاد پادشاهانی را تاریخی کرده و برعکس در بی‌لیاقتی شاهانی در خدمت به کشور و ملت، نام و یاد آنان را به ورطۀ ننگ تاریخ سپرده است! هدایت باورمندانۀ جنبش ملی خدمت بزرگ و تاریخیِ شاهزاده به ملت و کشور ایران است. خدمتی چنان بلند، که هر «خربنده‌ای» را نرسد، بر آن سوار شود!

پیمان «ما» با شاهزاده / فرخنده مدرّس

«بیانیۀ جنبش ملی» پیمانی‌ست میان «ما» باهم و با همۀ آنانی که از این پس، به اعتبار همان مطالبات و اصول و به اعتبار اعلام و دفاع شاهزاده از آن اصول مشترک، به جنبش و پیکار ملی می‌پیوندند. همچنین «بیانیۀ جنبش ملی» پیمانی‌ست میان «ما» و شاهزاده، آن‌هم نه تنها تا مرحلۀ پیروزی پیکار بر جمهوری اسلامی، بلکه تا مرحلۀ تحقق اصول‌مان! اهداف مشترکِ اعلام شدۀ امروز تعهد مشترک «ما» ا‌ست در قبال مردم ایران و آینده. حتا اگر «ما»، به عنوان هواداران نظام پادشاهی، فرض کنیم، و در این فرض خود ابرام و اطمینان داشته باشیم که، نظام آیندۀ ایران پادشاهی مشروطه خواهد بود و در آینده شاهزاده‌رضا پهلوی، به عنوان وارث تاج کیانی، بر تخت پادشاهی جلوس خواهند نمود، طبیعی‌ست که در آن صورت هم تعهد ما به آن اصول همچنان باقی خواهد ماند. آنچه امروز ایشان در مقام رهبر جنبش ملی، اعلام داشته و «ما» پذیرفته‌ایم، و لاجرم به مثابۀ پیمان مشترک میان «ما» و ایشان عمل می‌کند، هم ایشان و هم «ما»، با هم، را به آن پیمان متعهد می‌سازد.

فرازهایی از سخنان داریوش همایون

درخواست اصلاح رژیم اسلامی «بی‌پایه‌ترین شعار است زیرا بی آزاد کردن سیاست از نظامی که ولایت فقیه می‌آورد، و بی آزاد کردن جامعه از فرهنگی که در آن امام زمان با سرعت نور از چاه سامره به یکی از دو چاه جمکران یا هردو آنها جابجا می‌شود» امکان پذیر نیست.

«ایراندوستیِ» ما و اندیشۀ دکترجواد طباطبایی / فرخنده مدرّس

«آن‌چه در تاریخ ایران‌زمین شگفت‌انگیز می‌نماید، این نکته است که اگر چه تحول نظام “شاهنشاهی”، بویژه در دورۀ اسلامی و با زوال اندیشۀ ایرانشهری، در جهت برتری قومی و در خلاف جهت حفظ وحدت “ملی” بود، اما تداوم “ملی” در تنوع قومی پایدار ماند. به نظر می‌آید که با زوال تدریجی اصل نظام “شاهنشاهی”، فرهنگ و ادب ایران به شالودۀ این پایداری “ملی” اقوام ایرانی، تبدیل شد….اصل در تداوم ایران، تجدید نظام “شاهنشاهی” به عنوان نهاد حکومتی نیست؛ ایران‌زمین، از آغاز، قلمرویی فرهنگی بود و به طور طبیعی، پس از هر گسستی، بازگشت به اندیشۀ ایرانشهری به شالوده‌ای برای تجدید حیات تبدیل می‌شد. پشتوانۀ تکوین “ملیت” ایرانی اندیشۀ ایرانشهری است و نه نظام “شاهنشاهی”، اما واقعیت تاریخی ایران با اقوام متنوع و ضرورت حفظ وحدت سرزمینی آن ایجاب کرده است که ایرانیان و بویژه وزیران که دوره‌هایی نمایندگان راستین تمدن و فرهنگ ایرانی بوده‌اند، آن شیوۀ فرمانروایی را حتی به اقوام مهاجر تحمیل کنند. …»

بحثی در بارۀ مشروطه و پادشاهی / فرخنده مدرّس

و اما حال پس از این مقدمه بازگردیم به تفکیک میان مشروطیت به مثابۀ ماده یا فلسفۀ حکومتی و صورت نظام اعم از پادشاهی یا جمهوری‌! در درستی این تفکیک همین استدلال مبتنی بر واقعیتی آشکار و گسترده در جهان کفایت می‌کند، که فکر می‌کنیم بارها در ادبیات سیاسی و نوشته‌های فراوان، در این چند دهه گذشته، ارائه شده است و آن این‌که؛ حکومت‌ قانون یا نظام مشروطه، هم می‌تواند محتوا و شالودۀ شکل پادشاهی باشد که هست، مانند سوئد و دانمارک و انگلستان و هم می‌‌تواند ماده و فلسفۀ سیاسی شکل نظام‌های جمهوری باشد که هست، مانند فرانسه و آلمان و آمریکا.

داد عرب از عجم یا داد عجم از عرب؟ در باره یک مانع معرفتی / مصطفی نصیری

بسیاری از منتقدان دکتر طباطبایی، از جمله همین انصاری که بعد از درگذشت استاد، بی‌پرواتر شده‌اند، هنوز فرق تاریخ به‌عنوان یک علم، و تاریخ‌نویسی اندیشه سیاسی به‌عنوان عملی ذیل فلسفه سیاست را نمی‌دانند. ایشان بارها تاکید کرده‌اند که طباطبایی در حالی به نصیحه‌الملوک غزالی استناد کرده که نمی‌داند تنها بخشی از این کتاب نوشته غزالی است. دانستن این‌که کدام بخش از کتاب، نوشته غزالی است و کدام بخش‌ها نیست، شاید از منظر پژوهش‌های اسنادی و نسخه‌شناسی اهمیت داشته باشد، اما آن‌چه از منظر اندیشه سیاسی و تاریخ آن اهمیت دارد، شناخت یک اندیشه و سیر تحول آن است. از این منظر است که استاد با ترسیم منحنی اندیشه غزالی، به این نتیجه رسیده‌اند که غزالی واپسین سال‌های عمر، نمی‌توانست جز سیاست‌نامه‌نویس باشد.

بی‌ربطی «گفتگو» با اصلاح‌طلبان! / فرخنده مدرّس

آیا کسانی که به نام هواداری از بازگشت به نظام پادشاهی مشروطه سخن می‌گویند، این‌قدر شهامت و استواری اخلاقی دارند که کُنه حقایق را آشکار کنند و از درستی دفاع بخش بسیار بزرگ مردم ایران، از صلح و امنیت برای مردم منطقه از جمله برای مردم اسراییل حمایت کنند؟ و خواهان بقای کشور اسراییل شوند؟ اگر خود مخالف بقای اسرائیل نیستند، چطور نمی‌توانند؛ لگامی به دهان اراجیف‌گویی، چون زیدآیادی، بزنند که هواداران نظام پادشاهی را به دلیل این دفاع از صلح و امنیت منطقه از جمله امنیت اسراییل، «فاشیست» یا «طرفدار فاشیست» خطاب می‌کند!؟ آیا نمی‌توانند، همچون شاهزاده‌رضا پهلوی پیام صلح و دوستی این ملت را، به گوش همگان، جهانیان و همسایگان، برسانند و از آن موضع در برابر اصلاح‌طلبان ضد اسراییل و مدافع «آرمان فلسطین» دفاع کنند؟ البته به شرط آن‌که خود ریگی از آن «آرمان فلسطین»، یا مرده‌ریگ دشمنی کور اسلامی با اسراییل را به کفش نداشته باشند!

تجدید مطلعی در معنای ملّت و میهن و دفاع از آن / دلِ ایرانشهر / دکتر جواد طباطبایی

در ایرانشهر، پیش و پس از اسلام، وحدت ملی وابسته به وحدت دینی آن نبود، همچنان که این وحدت «از بالا» نیز نبود. ایرانشهر کانون فرهنگی بود که می‌توانست صورت‌های متفاوت دین‌ها و آئین‌های مذهبی را درون خود بگذارد و صورتی ایرانشهری به آن‌ها دهد. دلیل اینکه ایرانشهر، به‌رغم بحران‌های درونی، یورش‌های بیگانگان و فرمانروایانی که جز تیشه بر ریشه آن نمی‌زده‌اند، هرگز از درون دستخوش فروپاشی نشد، جز این نیست که شالوده استوار وحدت ملی آن وحدت فرهنگی ایرانیان بود که همه شئون مادی و معنوی آنان را شامل می‌شد. همین فرهنگ توانست مبنایی برای مدارای دینی ایرانیان فراهم آورد، زیرا تنها ملتی دارای فرهنگ می‌تواند زمینه مدارای دینی درون فرهنگ را ایجاد کند و با فرهنگ بر تنش‌های دینی و عصبیت‌های قومی فائق آید.

تجدید عهدی با مشروطیت در یکصدو نوزدهمین سالگرد پیروزی / فرخنده مدرّس

حقیقت آن است که نیروی تخریب ایدئولوژیکی از بیرونِ اندیشۀ تجدد و ترقی و میهن‌دوستی آمد. منطق اندیشۀ میهن‌دوستانۀ مشروطه‌خواهی، منطق «شکستِ» محتوم نبود. شکستِ محتوم، یا به عبارت دقیق‌تر «شکست تاریخی» را ما به معنای اقدامات، افکار و اراده‌هایی می‌دانیم که از بنیاد کهنه‌اند، خلاف مصالح کشور و ملت، خلاف روح زمان و خلاف جریان تاریخ‌اند، سیر و حرکت آنها در جهت اجبار انسان و اجبار اجتماع انسانی به گذشته‌های سپری شده و تکرار نشدنی‌ست. از نظر تاریخی، هم آن افکار و هم نیروهای حامل آن افکار، بی‌ربط شده‌ و محتوم به شکست هستند.

انقلاب مشروطه سرمشق زنده‌ای که باید از آن پیش‌تر رفت / گفتگوی فرخنده مدرّس با داریوش همایون

انقلاب مشروطه شکستی سیاسی خورد. طرح یا پروژه اصلی آن در سده بیستم ناتمام ماند و در پایان با انقلاب اسلامی ‌به زیر افتاد. ولی طرح مشروطه خواهی زنده است و هنوز در بنیاد خود اعتبار دارد و در نتیجه دچار شکست تاریخی نشده است. برعکس انقلاب اسلامی‌ که پیروزی سیاسی تمام عیار و بسیار کامل‌تری از مشروطه داشت از نظر تاریخی شکست خورده و بی‌موضوع است؛ چیزی جز درس‌های تلخ برای آینده ندارد.

فصل‌چهارم‌ / نخستین‌ رساله‌ در اصلاح‌ نظام‌ حقوقی‌ / دکتر جواد طباطبائی

دکتر جواد طباطبائی در پاسخ مثبت به درخواست و نظرخواهی ما از ایشان در باره جنبش مشروطه و درج آن در شمارۀ ویژه تلاش، این فصل از اثر آتی خود را در اختیار ما قرار دادند و موجبات سپاس‌گذاری ما را از خود فراهم آوردند. فصلی در بررسی ارزش و اهمیت رساله «یک کلمه» به عنوان اثری در خور توجه در تاریخ شکل‌گیری اندیشه و نظام حقوقی و تاریخ قانون‌خواهی ایرانیان که بر بستر آن خواننده به صورت عمیق‌تری با جایگاه و قدر تلاش‌های میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله رجال روشنفکر عصر ناصری در تاریخ تجددخواهی ایران آشنا می‌گردد.

مشروطیت، مرحله‌ای در سیر تکوینی تجددخواهی / گفتگوی فرخنده مدرّس با دکتر جمشید بهنام

فراموش نکینم که تجددخواهی ایرانیان در زمینه مدرنیزاسیون و نوسازی ایران گاه تند و گاه کند همواره ادامه داشته و در ۱۵۰ سال اخیر جامعه ایران دگرگونی بسیار پیدا کرده و رو به پیشرفت بوده اما اصول فلسفی و سیاسی مدرنیته مورد توجه قرار نگرفته است.

مجلس اول و اهمیت قانون انجمن‌ها و تشکیلات ایالات و ولایات و دستورالعمل حکام / گفتگوی فرخنده مدرّس با دکتر محمدرضا خوبروی پاک

در کشورهای تاریخی نوعی ملی‌گرائی بومی و کهنسال وجود دارد که با ملی‌گرائی «وارداتی» ـ مانند «دولت وارداتی» در کشورهای نوپا ـ متفاوت است. ناسیونالیسم کشورهای نوخاسته بر اساس ساختن هویت ملی به جای هویت‌های محلی و قبیله‌ای قرار گرفته است هرچند که به برابری قانون و حقوق شهروندی اصرار بورزند. در حالی که در کشورهای تاریخی، مانند ایران، به علت تاریخ مشترک و پذیرفتن سرنوشت مشترک به ملت‌سازی و هویت مصنوعی نیازی نیست.

نقش انقلاب مشروطه در تحول تعلیم و تربیت ایران / دکترجلال متینی

آخوندها از این که دولت در امر تعلیم و تربیت دخالت کرده است و در دارالفنون علوم جدید به توسط معلمان خارجی تدریس می‌شود سخت برآشفتند. ناصرالدین شاه برای آن که از گزند آنان خود را حفظ کند، از آغاز کار دارالفنون، دو ایرانی واجد شرایط، را به عنوان «اذان گو» و «پیشنماز» در دارالفنون به خدمت گماشت.

« نوشته‌های قدیمی‌تر